جدول جو
جدول جو

معنی رنجه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رنجه کردن
رنجاندن، آزرده ساختن، رنج دادن، برای مثال هر که با پولادبازو پنجه کرد / ساعد مسکین خود را رنجه کرد (سعدی - ۷۵)
تصویری از رنجه کردن
تصویر رنجه کردن
فرهنگ فارسی عمید
رنجه کردن
(تَ لَفْ فُ کَ دَ)
آزردن. آزرده ساختن. اذیت کردن. به تعب واداشتن. رنجه داشتن. رنجانیدن. رجوع به رنجه داشتن و رنجانیدن شود:
که باید که رنجه کنی پای خویش
نمایی مرا سرو بالای خویش.
فردوسی.
بدو گفت کای پهلوان سپاه
چرا رنجه کردی روان را براه.
فردوسی.
بدو گفت شاه ای خردمند مرد
چرا بایدم جان تورنجه کرد.
فردوسی.
غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزمشاه شمه ای یافته بودند شمایان را بدین رنجه کردم تا ایشان را ضبط کرده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 358). ترا بدین رنجه کردم تا با تو بگویم. (تاریخ بیهقی).
خواب و خور کار تن تیره ست تو مر جانت را
چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور.
ناصرخسرو.
خویشتن رنجه مکن نیز چو میدانی
که نخواهندت پرسید ز کردارش.
ناصرخسرو.
اگر جانت مرکب ندارد ز دانش
مکن خیره رنجه براه حجازش.
ناصرخسرو.
هرکه با پولادبازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
سعدی.
چو تیغت ندارد زبان در مصاف
مکن رنجه تیغ زبان را به لاف.
امیرخسرو دهلوی.
- رکاب رنجه کردن به طرفی، عطف توجه کردن و راندن مرکب بدان طرف: بدان طرف رکاب رنجه باید کردن و آن ولایات با تصرف گرفتن. (ترجمه تاریخ یمینی).
- رنجه کردن قدم یا قدم رنجه کردن، رنجه ساختن پا. (از آنندراج). از سر لطف و نوازش رفتن به جایی. رجوع به رنجه ساختن پا ذیل رنجه ساختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنجه کردن
تصویر لنجه کردن
چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَ)
رندیدن. تراشیدن. تراشیدن و رنده زدن چوب و فلزات را برای صاف و هموار کردن آنها. رنده کاری کردن. رجوع به رنده و رندیدن و رنده زدن و رنده کاری شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
ناز کردن. رعنایی و ناز و غنج کردن. رجوع به غنجه و غنج شود:
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این غنجه کردن ز بهر چراست.
خفاف (از فرهنگ اسدی).
، فراهم کردن و گرد آوردن، سرشتن و خمیر کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غنجه شود، پختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَطط)
ستیزه کردن. نبرد کردن. نزاع کردن:
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
سعدی (گلستان).
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
سعدی.
شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمین است.
سعدی.
، پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن:
نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.
نظامی.
، کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریزه کردن
تصویر ریزه کردن
خرد کردن کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جان بخشیده به زندگی بازگرداندن حیات بخشیدن احیاء، از تنگدستی و فقر بیرون آمدن سامان دادن به کار کسی. زنده کننده احیا کننده محیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجه کردن
تصویر غنجه کردن
ناز کردن رعنایی فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
((~. کَ دَ))
نبرد کردن، درافتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخنه کردن
تصویر رخنه کردن
رسوخ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجه کردن
تصویر توجه کردن
پرداختن به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
لصر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
Grate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
râper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
reiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
kusaga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
رندنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
খোসা ছাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
ขูด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
갈다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
rendelenmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
терти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
すりおろす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
לגרר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
memarut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
тереть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
raspen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
grattugiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
ralar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
切碎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
trzeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنده کردن
تصویر رنده کردن
कद्दूकस करना
دیکشنری فارسی به هندی